قوله تعالى: و الذی جاء بالصدْق و آن کس که راستى آرد فردا، و صدق به و راست دانسته بود وى آن را، أولئک هم الْمتقون (۳۳) ایشانند باز پرهیزنده.


لهمْ ما یشاون عنْد ربهمْ ایشانراست هر چه خواهند نزدیک خداوند ایشان، ذلک جزاء الْمحْسنین (۳۴) آنست پاداش نیکوکاران.


لیکفر الله عنْهمْ أسْوأ الذی عملوا تا بسترد الله ازیشان بترکار که کردند، و یجْزیهمْ أجْرهمْ و پاداش دهد ایشان را بمزد ایشان، بأحْسن الذی کانوا یعْملون (۳۵) نیکوتر کارى را که میکردند.


أ لیْس الله بکاف عبْده بسنده نیست الله رهیکان خویش را بداشت و باز داشت، و یخوفونک بالذین منْ دونه و میترسانند ترا باین پرستیدگان جز الله، و منْ یضْلل الله فما له منْ هاد (۳۶) و هر که را بیراه کرد خدا، او را رهنمایى نیست.


و منْ یهْد الله فما له منْ مضل و هر که را راه نمود الله، او را بى راه کننده‏اى نیست، أ لیْس الله بعزیز ذی انْتقام (۳۷) بگو الله نه تواناییست تاونده کین‏ستان؟


و لئنْ سألْتهمْ و اگر پرسى مشرکان را، منْ خلق السماوات و الْأرْض که کى آفرید آسمانها و زمینها را؟ لیقولن الله ناچار گویند که الله، قلْ أ فرأیْتمْ ما تدْعون منْ دون الله گوى چه بینید این چه مى‏پرستید فرود از الله، إنْ أرادنی الله بضر اگر الله بمن گزندى خواهد، هلْ هن کاشفات ضره ایشان باز برنده‏اند گزند او را؟ أوْ أرادنی برحْمة یا بمن بخشایشى خواهد کرد و نیکویى که بمن رسد، هلْ هن ممْسکات رحْمته ایشان بازگیرنده‏اند بخشایش او را؟ قلْ حسْبی الله بگو الله مرا بخدایى بسنده است، علیْه یتوکل الْمتوکلون (۳۸) باو پشتى دارند پشتى داران و برو چسبند کارسپاران.


قلْ یا قوْم گوى اى قوم من، اعْملوا على‏ مکانتکمْ هم بر آن که هستید میباشید و کار میکنید، إنی عامل که من هم بر آن که هستم میباشم و کار میکنم، فسوْف تعْلمون (۳۹) منْ یأْتیه عذاب یخْزیه آرى بدانید که‏ آن کیست که باو آید عذابى که رسوا کند او را، و یحل علیْه عذاب مقیم (۴۰) و فرو آید بدو عذابى پاینده که بسر نیاید.


إنا أنْزلْنا علیْک الْکتاب ما فروفرستادیم بر تو این نامه، للناس بالْحق مردمان را براستى، فمن اهْتدى‏ فلنفْسه هر که براه راست رود خویشتن را رود، و منْ ضل فإنما یضل علیْها و هر که بر گمراهى رود گمراهى او بر او، و ما أنْت علیْهمْ بوکیل (۴۱) و تو بر ایشان خداوند و کارساز نه‏اى.


الله یتوفى الْأنْفس الله اوست که مى‏میراند هر تنى را، حین موْتها بهنگام مرگ او، و التی لمْ تمتْ فی منامها و هر کس که بنمرده بود در خواب خویش، فیمْسک التی قضى‏ علیْها الْموْت مى‏میراند و جان باز میستاند در خواب آن را که قضاى مرگ او در رسید و یرْسل الْأخْرى‏ و مى‏گشاید از خواب و زنده باز مى‏فرستد آن دیگر کس را که هنگام مرگ او در نرسید انیز، إلى‏ أجل مسمى تا بهنگامى نام زده کرده مرگ او را، إن فی ذلک لآیات لقوْم یتفکرون (۴۲) درین آفرینش خواب نشانهاست صراح ایشان را که در اندیشند.


أم اتخذوا منْ دون الله شفعاء فرود از الله شفیعان میگیرند، قلْ أ و لوْ کانوا لا یمْلکون شیْئا و لا یعْقلون (۴۳) گوى باش و اگر بر هیچ کار پادشاه نباشند و هیچیز در نیابند ؟


قلْ لله الشفاعة جمیعا گوى شفاعت خدایراست بهمگى، له ملْک السماوات و الْأرْض پادشاهى آسمان و زمین او راست، ثم إلیْه ترْجعون (۴۴) پس آن گه شما را وا او برند.


و إذا ذکر الله وحْده و آن گه که الله را نام برند بیکتایى، اشْمأزتْ قلوب الذین لا یوْمنون بالْآخرة بر مد دلهاى ایشان که به نمیگروند برستاخیز، و إذا ذکر الذین منْ دونه و چون پیش ایشان معبودان دیگر را یاد کنند إذا همْ یسْتبْشرون (۴۵) ایشان تازه روى ورا مشکین مى‏باشند.


قل اللهم فاطر السماوات و الْأرْض گوى خدایا کردگار آسمان و زمین، عالم الْغیْب و الشهادة داناى نهان و آشکارا، أنْت تحْکم بیْن عبادک تو آنى که داورى برى میان بندگان خویش، فی ما کانوا فیه یخْتلفون (۴۶) در آنچه ایشان در ان بودند خلاف رفتند و خلاف گفتند.


و لوْ أن للذین ظلموا ما فی الْأرْض جمیعا و اگر ایشان را بودى که کافر شدند هر چه در زمین چیزست و مثْله معه و هم چندان دیگر با آن، لافْتدوْا به خویشتن را باز خریدندى، منْ سوء الْعذاب یوْم الْقیامة از بد عذاب آن روز رستاخیز، و بدا لهمْ من الله و با دید آید ایشان را از الله، ما لمْ یکونوا یحْتسبون (۴۷) کارى و چیزى که هرگز در پنداره ایشان نبود.


و بدا لهمْ سیئات ما کسبوا و پیش آید ایشان را بدهاى آنچه میکردند، و حاق بهمْ ما کانوا به یسْتهْزون (۴۸) و فرا سر نشست ایشان را و ببود بایشان آنچه مى‏خندیدند از ان و افسوس میداشتند بران.


فإذا مس الْإنْسان ضر دعانا هر گه که بمردم رسد گزندى یا رنجى خواند ما را، ثم إذا خولْناه نعْمة منا پس چون او را نیکویى این جهانى بخشیم از نزدیک خود، قال إنما أوتیته على‏ علْم گوید این مال و این نعمت مرا بزیرکى من دادند، بلْ هی فتْنة نه چنانست که آن آزمایش او را دادند، و لکن أکْثرهمْ لا یعْلمون (۴۹) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.


قدْ قالها الذین منْ قبْلهمْ گفت همچنین ایشان که پیش ازیشان بودند، فما أغْنى‏ عنْهمْ ما کانوا یکْسبون (۵۰) سود نداشت ایشان را و بکار نیامد آنچه میکردند و میساختند.


فأصابهمْ سیئات ما کسبوا تا بایشان رسید بدهاى آنچه میکردند، و الذین ظلموا منْ هولاء و ایشان که کافر شدند ازینان، سیصیبهمْ سیئات ما کسبوا آرى بایشان رسد بدهاى آنچه میکنند، و ما همْ بمعْجزین (۵۱) و ایشان پیش نشوند و بر ما در نگذرند.


أ و لمْ یعْلموا نمیدانند، أن الله یبْسط الرزْق لمنْ یشاء که الله فراخ میگستراند روزى او را که خواهد؟ إن فی ذلک لآیات لقوْم یوْمنون (۵۲) در ان نشانهایى روشن است ایشان را که بگروند.